زمزمه ای مناجات با خدا
منـم بـد منـم بـد، تـو خـوبـی تـو خـوبـی منم عـبـد گنهکـار، تـو ستّـار العُــیـوبـی ببـیـن فـرصت عـمــرم ، گـذشتـه به تـبــاهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** تو و جود و کرامت، من و خواری و غفلت تو و لطف و عنایت ، من وشرم و خجالت تو و خوبی و رحمت ، من و روی ِ سیــاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** اگــر چه همــۀ عُــمر، گنــه شد هنر من ولی دست نــوازش، کشیــدی به سر من به درمـانـده اُمیــد و ، به مسکین تو پــناهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** کجــا در ره تقــوی، هـم آهنــگ تو بــودم ز رویت خجل هستم، که من ننگ تو بودم ولی نـالــه زدم بــر، گــل فــاطــمـه گــاهــی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** همــان که به ره دین ، غــریبانه فــدا شد سرش از تن پــاکش ، لب تشنه جــدا شد سؤالم فقط این است ، به چه جــرم و گنـاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی |